خدا را دعوت كردم تا باهم بر سر سفره مهماني، چاي بخوريم… دلش از آدمها خون بود!

گفتم پرودگارا! شما در آسمانها بر تخت معبودي خويش و ابرهاي رحمت نشسته ايد و خدايي مي كنيد؛ پس انسانها را به چه كار؟!!! رهايشان كنيد به حال خويش تا جهنم و بهشتي را كه برايشان تدارك ديده ايد، خود با أعمالشان برگزينند.

خداي بزرگ پاسخ داد: در سرشت ذاتي هربنده اي كه آفريده ام، تكه اي از روحم را به او بخشيده ام. حال هركدامشان كه معصیت كنند، انگار تكه اي از وجود مرا زخمي نموده اند.

تازه فهميدم كه زخمهاي تن معبود الهی براي چه است؟!!!


#مرد_بارونی - ۱۳۹۶/۱۲/۱۶

.


Baranam | بارانم - وبنوشت رسمی راتین رها | مجتبی جعفری جُرجافکی | مردبارونیا منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر بیستم رئیس جمهور 99-98 عجایب هستی اینستا وبلاگ شرکت رای پارس بهترین سایت دانلودستان دانلود رایگان طرح های توجیهی بهترین کالاها فونت برتر | دانلود فونت